غزل شماره 248 دیوان حافظ، اي صبا نکهتي از کوي فلاني به من آر + با تعبیر فال
اي صبا نکهتي از کوي فلاني به من آر زار و بيمار غمم راحت جاني به من آر قلب بي حاصل ما را بزن اکسير مراد يعني از خاک در دوست نشاني به من آر در کمينگاه نظر با دل خويشم جنگ است ز ابرو و غمزه او تير و کماني به من آر در غريبي و فراق و غم دل پير شدم ساغر مي ز کف تازه جواني به من آر منکران را هم از اين مي دو سه ساغر بچشان وگر ايشان نستانند رواني به من آر ساقيا عشرت امروز به فردا مفکن يا ز ديوان قضا خط اماني به من آر دلم از دست بشد دوش چو حافظ مي گفت کاي صبا نکهتي از کوي فلاني به من آر
تعبیر غزل شماره 248 دیوان حافظ ، اي صبا نکهتي از کوي فلاني به من آر
در چنین لحظهای که در برابرت دو راه است و نمیدانی کدام را انتخاب کنی، بدان که دلگرفتگی و احساس تنهایی موقتی است. در حقیقت، احساس پیری نه به سن بلکه به دوری از امید و خوشی است. اما سرنوشت تو همچنان در دست خداست و آنچه برایت مقدر شده است، به سراغت خواهد آمد. به امیدواری ادامه بده و غم را کنار بگذار. با ایمان و صبر، در نهایت به آرامش و وصال آنچه که به دنبالش هستی خواهی رسید.