امیراصلان، پسر سرهنگ ثریا، برای رفتن به آلمان از ایران خارج شد، اما پس از سه سال تماس گرفت و مادرش فهمید او به گروه منافقین پیوسته است. سرهنگ ثریا همچنان چشم‌انتظار اوست.

چه بر سر پسر سرهنگ ثریا اومده

پسر سرهنگ ثریا چه شد؟

ماجرای امیراصلان، تنها پسر سرهنگ ثریا، قصه‌ای تلخ و پیچیده از امید، ناامیدی، و سال‌ها چشم‌انتظاری مادری دل‌سوخته است. این داستان به سال ۱۳۸۱ برمی‌گردد، وقتی که امیراصلان به عنوان ورزشکار بدن‌سازی، تصمیم گرفت برای کسب تجربه به آلمان سفر کند. در ترکیه با فردی آشنا شد که به او وعده داد می‌تواند او را همراه با جوانان دیگر ایرانی، قاچاقی به آلمان ببرد. علیرغم مخالفت سرهنگ ثریا، امیر اصرار کرد و مادر دل‌شکسته‌اش مجبور شد با تامین بخشی از پول، با این کار موافقت کند. بعد از آن، امیر برای همیشه ناپدید شد.

سه سال از این اتفاق گذشت و هیچ خبری از او نبود. سرهنگ ثریا در این مدت تمام تلاشش را کرد تا خبری از امیراصلان به دست آورد، اما هیچ رد و نشانی از پسرش پیدا نکرد. تنها کاری که می‌توانست بکند، دعا و انتظار بود. تا اینکه پس از سه سال، با شماره‌ای از آلمان تماس گرفت و گفت که حالش خوب است، خانه و باشگاه دارد و زندگی راحتی برای خود ساخته است. او حتی مادرش را دعوت کرد که به مرز عراق برود تا او را به آلمان ببرد؛ اما این تماس بیشتر باعث نگرانی شد تا دلگرمی. داماد خانواده هم به این پیشنهاد مشکوک شد و پرسید چرا امیر دعوت‌نامه نمی‌فرستد و بر رفتن قاچاقی به آلمان اصرار دارد.

زمان گذشت و سرانجام خبر تلخ را یکی از افرادی که از گروه منافقین جدا شده بود، به او رساند. او گفت که امیراصلان در اردوگاه اشرف در عراق و در بین اعضای منافقین است. ابتدا سرهنگ ثریا این موضوع را باور نکرد، اما شواهد و تماس‌های بعدی از "انجمن نجات" این موضوع را تأیید کرد. انجمن از خانواده امیر خواست گذرنامه تهیه کنند و به عراق بروند تا بلکه بتوانند فرزندشان را بازگردانند. اما حتی در آنجا هم فرماندهان گروه اجازه ملاقات ندادند و آن‌ها مجبور شدند باز هم منتظر بمانند.

این داستان، قصه مادری است که هنوز چشم‌انتظار بازگشت پسرش است، با امیدی کم‌سو اما بی‌پایان.