غزل شماره 181 دیوان حافظ، بعد از اين دست من و دامن آن سرو بلند + با تعبیر فال
بعد از اين دست من و دامن آن سرو بلند که به بالاي چمان از بن و بيخم برکند حاجت مطرب و مي نيست تو برقع بگشا که به رقص آوردم آتش رويت چو سپند هيچ رويي نشود آينه حجله بخت مگر آن روي که مالند در آن سم سمند گفتم اسرار غمت هر چه بود گو مي باش صبر از اين بيش ندارم چه کنم تا کي و چند مکش آن آهوي مشکين مرا اي صياد شرم از آن چشم سيه دار و مبندش به کمند من خاکي که از اين در نتوانم برخاست از کجا بوسه زنم بر لب آن قصر بلند باز مستان دل از آن گيسوي مشکين حافظ زان که ديوانه همان به که بود اندر بند
تعبیر غزل شماره 181 دیوان حافظ ، بعد از اين دست من و دامن آن سرو بلند
به قول هايي که داده اي عمل کن. به جاي اينکه همه چيز را درست کني همه را خراب تر کرده اي. ديگر روي برگشتن نداري. اسرارت فاش شده است. بي قراري، کار را از آنچه که هست بدتر نکن. رو به سوي خدا کن تا تو را از سرگرداني نجات دهد.